Saturday, May 17, 2003

٭
مرثيه بس است
اين روزها آنقدر از سينا مطلبي و ماني شنيده‌‌ وخوانده‌ام كه تصور مي‌كنم دوستان با اين كار گام درمسير ضد تبليغ گذارده‌اند. از آقاي بهنود گرفته تا آقاي نبوي يعني از آگاه سياسي تا طناز ايراني.

بياييد كمي به عقب برگرديم به ياد بياوريد دهه شصت را آيا كسي در آن روزگاران براي كودكاني كه در زندان بدنيا مي‌آمدند و در دامان مادر زنداني پرورش مي‌يافتند و جز ديوارهاي سياه زندان و خاله‌هاي زنداني آشنايي نداشتند و يا پس از تيرباران پدر و مادر مدتي در زندان مي‌ماندند تا آشنايي بيايد براي بردنشان، كسي مرثيه ماني‌ها مي‌سرود؟
اصلا قصدم توهين به سينا و ماني و فرناز نيست كه پدر و مادر اين كودك از دوستانند. و پدران و مادران آن كودكان
از هموطنان.

آقاي نبوي آيا به ياد داريد كه دهه شصت در سلول‌هاي زندان اوين پس از تيرباران مادر، فرزند او را به خانواده‌اي مي‌دادند كه جز از پشت شيشه‌هاي باجه‌هاي ملاقات آنان را نديده بود و جز از گوشي سياه تلفن سخن فرياد گونه آنان را نشنيده بود چه آنقدر همهمه بود كه حتي از گوشي تلفن نيز نمي‌شد صدا را شنيد و البته قبل از اينكه صدا به طرفين برسد به گوش برادر و خواهر پاسدار مي‌رسيد. يا شايد در آن زمان خود در آنسوي ميز قرار داشتيد؟

آقاي بهنود شما آن روزگاران چه مي‌كرديد از سيدضيا تا بختيار را مي‌نوشتيد يا هر كتاب عاقبت بخير ديگر. باور كنيد هيچ كودكي سال 68 را از ياد نخواهد برد سالي كه ساك‌هاي لوازم پدر يا مادر خواهر يا برادر عمه و عمو يا دايي و خاله و… او را به بزرگترش سپردند تا با يادگارهاي عزيزش خوش باشد!!

هنوز آسفالت گورستان خاوران عزيزاني را در خود جاي داده كه شايد ماني او هم هنوز چشم براه پدر يا مادر است. مرثيه بس است. مرثيه بر سرزميني بخوانيد كه ماني‌هايش ماندگارند همچون ارژنگ ماني.

نينا – م از تهران



........................................................................................

Comments: Post a Comment

Home