Wednesday, June 18, 2003

٭
زنده ياد حميد مصدق:

با من اکنون چه نشستن ها ، خاموشی ها ،
با تو اکنون چه فراموشی هاست! ...
چه کسی می خواهد
من و تو ما نشويم؟!
خانه اش ويران باد! ...
من اگر ما نشوم ، تنهايم!
تو اگر ما نشوی ، خويشتنی!
از کجا که من و تو
شور يکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنيم؟! ...
از کجا که من و تو
مشت رسوايان را وا نکنيم؟! ...
من اگر برخيزم
تو اگر برخيزی
همه بر می خيزند
من اگر بنشينم
تو اگر بنشينی
چه کسی برخيزد؟!
چه کسی با دشمن بستيزد؟!
چه کسی
پنجه در پنجه ی هر دشمن دون آويزد؟!
دشت ها نام تو را می گويند ...
کوه ها شعر مرا می خوانند ...
کوه بايد شد و ماند ...
رود بايد شد و رفت ...
دشت بايد شد و خواند ...
...
حرف را بايد زد! ...
درد را بايد گفت! ...
...
با تو اکنون چه فراموشی ها ،
با من اکنون چه نشستن ها ، خاموشی هاست! ...
تو مپندار که خاموشی من ،
هست برهان فراموشی من! ...
من اگر برخيزم ،
تو اگر برخيزی ،
همه بر می خيزند ...



........................................................................................

Comments: Post a Comment

Home