My Favorites: |
Thursday, March 27, 2003
٭ محمود شاعر دزفولي خبر ميشود همسرش و ليلا خواهر كوچكش بر اثر تجاوز سربازان عراقي به آنها در فکه باردار شده و به علت خجالت دست به خودسوزي ميزنند. جمعاً 36 تن از دختران و زنان اهل فکه، عين خوش و اطراف دزفول بعد از اشغال منطقه توسط سربازان عراقي دست به خودكشي زده بودند.
........................................................................................صدام حسين بارها بعد از امضاي قرارداد 1975 الجزاير با شاه اين عبارت را بر زبان ميراند. و پس از آمدن خميني و شروع جنگ نيز به دفعات در جلسات فرماندهان نظامي به اين عبارت اشاره ميكرد … «خداوند در خلقت عالم دچار سه اشتباه شد كه انشاءالله امت عرب اين سه خطا را تصحيح خواهد كرد. اين اشتباهات خلق ايراني، يهود و مگس بوده است»… شبكه جام جم و سحر و خبر رژيم جمهوري اسلامي از نخستين ساعات جنگ آمريكا و بريتانيا عليه رژيم صدام حسين، مسئوليت پخش جعليات ماشين تبليغاتي آسيب ديده صدام حسين را بر عهده گرفته اند. لحن و محتواي اخبار و تحليلها همگي به نفع صدام حسين و در ستايش و تقدير از ارتش عراق است. ژنرال هاي سپاه انگار نه انگار كه ارتش صدام آنهمه جنايت را نسبت به مردم ايران مرتكب شده اند، از تاكتيك هاي درخشان ارتش صدام و استراتژي تحسين برانگيز حاكم عراق سخن ميگويند. صدام حسين ديگر عفلقي بعثي كافر نيست، بلكه فرمانده شجاعي است كه دارد از اسلام در برابر كفر و استكبار جهاني دفاع ميكند. بريده اي از حکايات عليرضا نوريزاده: متن اصلي جنگ در هور الهويزه به شدت ادامه داشت. نيروهاي ايراني عليرغم سنگيني آتش دشمن و بمبارانهاي وحشيانه هوائي موفق شده بودند منطقه وسيعي از نيزارهاي منطقه هويزه را متصرف شوند. ماهر عبدالرشيد فرماندهي نيروهاي مدافع عراقي را بر عهده داشت. راديو ايران خبر از تسليم شمار زيادي از نظاميان عراقي و پيشروي سريع نيروهاي ايراني ميداد. اما ناگهان اتفاقي در جبهه ها افتاد كه مسير جنگ را عوض كرد. لحظاتي پس از نيمه شب مطابق گزارش خبرنگار ديلي تلگراف كه در عراق بود، توپخانه و هواپيماهاي عراقي با فروريختن گلوله و بمب و موشك بر سر نيروهاي ايراني موفق شدند جلوي پيشروي آنها را بگيرند و از كشته پشته بسازند.روز بعد تصويرهائي از صحنه نبرد مخابره شد و 48 ساعت بعد ماهر عبدالرشيد در حاليكه تعليمي كوچكي در دست داشت در ميان عده اي نظامي كه شادمانه او را همراهي ميكردند، بر تپه اي خاكي ايستاده بود و هم چون ناپلئون در فيلم استرليتز به دوردستها مينگريست. خبرنگاري از او پرسيد، چگونه موفق شديد ايرانيها را منهزم كنيد؟ ژنرال كوتاه قد عراقي با لبخندي شيطاني پاسخ داد، ايرانيها مثل مگس بودند و ما آنها را امشي كرديم!! پدرزن قصي راست مي گفت، شيميائيهاي مزدوج را در اين نبرد عراقيها آزمايش كردند. بيش از ده هزار ايراني از ارتش و سپاه براثر بمباران هاي شيميائي به قتل رسيدند و هزاران تن نيز با جراحات سنگين از صحنه عمليات بيرون رفتند. صدام حسين بارها بعد از امضاي قرارداد 1975 الجزاير با شاه اين عبارت را بر زبان ميراند. و پس از آمدن خميني و شروع جنگ نيز به دفعات در جلسات فرماندهان نظامي به اين عبارت اشاره ميكرد … «خداوند در خلقت عالم دچار سه اشتباه شد كه انشاءالله امت عرب اين سه خطا را تصحيح خواهد كرد. اين اشتباهات خلق ايراني، يهود و مگس بوده است»… محمود شاعر دزفولي فرزند حجت الاسلام آزاده اي از اهالي شهر درد و خون و اشك است. در مجله فردوسي با هم آشنا شديم و چند سال پيش كه از آلمان زنگ زد و گفت از خانه پدري گريخته ام و احتياج به نامه و تاييديه اي از تو دارم كه وضع پناهندگيم روشن شود، بلافاصله برايش كاغذي مفصل فرستادم و نامه اي نيز براي وكيلش … خوشبختانه نامه كارساز شد و او در دادگاه دومش توانست پناهندگي كامل با مزايايش را به دست آورد. چند ماه بعد كه به آلمان سفر كردم، سرزده به سراغش رفتم. در را كه باز كرد بي اختيار عقب پريدم. اين محمود نبود، پيرمردي شكسته و دندان ريخته، با تارهاي اندكي از مو، آنهم سپيد بر سرش، در را باز كرد. گريستم و گريست، لحظاتي بسيار به هم خيره شده بوديم، او پر از درد بود و من لبريز از پرسش، محمود نازنين چه بر سرت آمده كه اينگونه درهم شكسته اي؟! آن روزي كه براي آخرين بار در نادري يكديگر را ديديم تو شاداب و جوان بودي و برايم ميخواندي؛ از آن دو چشم عاشق كه در قحطي و خشكي، چشمه روشن و سفرة نعمت تو شده بود. محمود ميگريست و ميگفت؛ «خيلي مقاومت كرديم، روز و شب بر سرمان گلوله ميريخت، خمسه خمسه ها، دوشكاها، توپهاي 120 و از همه بدتر خمپاره ها كه خانه هاي گلي را مثل حباب ميتركاند… فكرش را بكن من شاعر هم كلاشنيكوف به دست گرفته بودم و پدر پيرم نيز لباس رزم پوشيده بود. همه اش منتظر رسيدن قواي كمكي از اهواز بوديم اما پس از دو هفته هيچ خبري نشد. سحرگاه يك روز پنجشنبه بود كه عراقي ها وارد فکه شدند. پيشقراولان آنها اغلب از سربازان خيلي جوان بودند. ما جنگ و گريز را ادامه داديم و غروب ناچار به خارج شدن از شهر و سنگر گرفتن پشت سدهاي خاكي شديم. آن شب تا صبح خدا ميداند بر ما چه گذشت. زن و بچه و خواهر و مادر خود را به امان خدا رها كرده بوديم. روز جمعه با دوتا كاميون شهرداري به سوي اهواز حركت كرديم. وضع در اهواز چندان بهتر از دزفول نبود. در دزفول، فکه و عين خوش در يك شب 68 موشك و خمپاره زده بودند، در اهواز هم باران موشك و خمپاره مستمر بود. محمود از روزهاي جنگ روايت ميكند و چشمه اشكش خشك شدني نيست… هيچ خبري از شهرهايمان نداشتيم. اصلاً نميدانستم همسر و يگانه فرزندم در چه حالي هستند. پدرم در همان روزهاي نخست اشغال فکه و عين خوش توسط عراقيها براثر سكته قلبي مرده بود اما ميدانستم كه مادر و دو خواهرم زنده هستند. داستانهاي وحشتناكي از دزفول و سوسنگرد كه عراقيها اسمش را به خفاجيه تغيير داده بودند به ما ميرسيد … زمان گذشت، عمليات آزادسازي آغاز شد، عمليات شرق بصره و سرانجام روزي شمخاني كه مسئول عمليات در جنوب شده بود به ما خبر داد كه فردا به دزفول و شهرک هاي اطرافش ميرويم. آن شب تا صبح نخوابيديم، بامدادان نماز شكر به جا آورديم و به همراه 92 تن از رزمندگان دزفولي راهي خانه پدري شديم. زنها در ابتداي جاده با بچه هاي ريز و درشت جمع شده و هلهله ميكردند … وسط زنها چشمم به يكي از خواهرانم افتاد. بميرم سميره چرا اينقدر پير شده اي؟ بغلش كردم و هر دو زار ميزديم. منتظر بودم كه سريع خبر از همسر و فرزندم بدهد از ليلا خواهر كوچكم و ازمادرم كه ميدانستم زنده است. دستم را گرفت و مثل مادري كه نگران است مبادا فرزندش در شلوغي گم شود، مرا به همراه خود به سوي خانه كشاند. در را باز كرد، وقتي داخل شدم كنار تنور توي حياط جوجه پيرزني ديدم نان ميپخت. به من زل زد فرياد زدم مادر، اما او هيچ تكاني نخورد. سميره با گريه گفت ننه جنون گرفته لال شده، و با هيچكس حرف نميزند. رفتم دستهايش را به دست گرفتم. بوسيدمشان، بوئيدمشان. و او فقط زل زده بود و چند قطره اشك گوشه چشمش پيدا بود. طاقتم تمام شده بود فرياد زدم سميره پس بقيه كجا هستند … محمود حكايتش را نوشته و من تلاش ميكنم آن را به چاپ برسانم. تلخترين بخش حكايت آنجاست كه محمود شاعر دزفولي خبر ميشود همسرش و ليلا خواهر كوچكش بر اثر تجاوز سربازان عراقي به آنها در فکه باردار شده و به علت خجالت دست به خودسوزي ميزنند. جمعاً 36 تن از دختران و زنان اهل فکه، عين خوش و اطراف دزفول بعد از اشغال منطقه توسط سربازان عراقي دست به خودكشي زده بودند. شبكه جام جم و سحر و خبر رژيم جمهوري اسلامي از نخستين ساعات جنگ آمريكا و بريتانيا عليه رژيم صدام حسين، مسئوليت پخش جعليات ماشين تبليغاتي آسيب ديده صدام حسين را بر عهده گرفته اند. علي آقا محمدي قائم مقام علي لاريجاني، كه تا پيش از ورود به تلويزيون در مقام مسئول امور عراق در شورايعالي امنيت ملي و قرارگاه نصر، همه هم و غمش ضربه زدن به رژيم عراق و اعزام خرابكار و آشوبگر به داخل عراق بود، حالا مطابق گفته هاي يكي از بچه هاي بخش اطلاعات و اخبار صدا و سيما تيمي را سرپرستي ميكند كه كارش تهيه و تنظيم اخبار مربوط به جنگ است. اسم جنگ را گذاشته اند جنگ سلطه، و هر دو سه ساعت يكبار يكي از ژنرالهاي كيلوئي سپاه را ميآورند تا در كنار يك به اصطلاح كارشناس سياسي از مأموران بخش تحقيقات امنيت خانه ولي فقيه بنشيند و روند جنگ و آخرين تحولات را تفسير و تحليل كند. لحن و محتواي اخبار و تحليلها همگي به نفع صدام حسين و در ستايش و تقدير از ارتش عراق است. ژنرال هاي سپاه انگار نه انگار كه ارتش صدام آنهمه جنايت را نسبت به مردم ايران مرتكب شده اند، از تاكتيك هاي درخشان ارتش صدام و استراتژي تحسين برانگيز حاكم عراق سخن ميگويند. صدام حسين ديگر عفلقي بعثي كافر نيست، بلكه فرمانده شجاعي است كه دارد از اسلام در برابر كفر و استكبار جهاني دفاع ميكند. يك جانباز 70 درصدي شيميائي پس از آنكه بر صفحه اينترنت يادداشتي ميگذارم، برايم e-mail ميزند. نوشته اش فرياد دردي است از آنها كه جان و جوانيشان را برخي دفاع از وطن و اهل خانه پدري كرده اند. «يك ساعت پيش دو سه تا از بچه هاي سپاه را كه در دوران جنگ جزو تيم تامين لوجستيكي بودند و رنگ جبهه را نيز نديده اند توي تلويزيون آورده بودند. يكي از آنها انگار شرح پيروزي هاي پدرش را ميداد با شادماني ميگفت خوشبختانه ارتش عراق هنوز سلاح هاي استراتژيكش را رو نكرده است. هم اكنون نيروهاي عراقي با جنگ و گريز ميكوشند نيروهاي آمريكائي و انگليسي را به سوي بغداد بكشانند و زماني كه ستونهاي آنها به اطراف بغداد رسيد، خواهيد ديد كه چگونه با پرتاب تعدادي موشك و خمپاره حاوي سلاحهاي شيميائي به سوي نيروهاي استكبار، هزاران تن از آنها را تار و مار ميكنند… با شنيدن اين سخنان، آنقدر عصباني شده ام كه قصد دارم فردا به اتفاق چند تن از دوستان معلولم به ستاد سپاه بروم. و از آنجا فرياد كشم «ننگ بر شما كه اينك از ترس آمريكا، دست در دست صدام حسين گذاشته ايد …» من كه از دور ناظر تجاوز رژيم عراق به خانه پدري بوده ام با شنيدن سخنان ولي فقيه و توصيفات او از جنگ و مشاهده برنامه هاي ويژه صدا و سيماي رژيم در رابطه با جنگ، سراپا فريادم، واي به حال آنها كه مثل محمود و جانباز 70 درصدي، از نزديك اين جنايات را ديده و لمس كرده اند … جنگ عمل پسنديده اي نيست. هر غيرنظامي كه در جنگ آسيب ميبيند، لزوم نفي جنگ و كشتار را بيش از پيش، يادآور ميشود، اما پس از سي سال سركوبي و قتل و هتك نواميس در عراق، آيا جز اين جنگ راه ديگري به نظر شما براي بركندن ريشه رژيم ستمگر عراق، ميرسد؟ بعضي از دوستان كه ويروس دشمني با آمريكا همچنان در وجودشان باقي است چنان از تجاوز آمريكا و انگليس به عراق سخن ميگويند كه تو گوئي رژيم عراق، رژيم فرشته خصالي است كه اينك در معرض تجاوز شيطان قرار گرفته است. نيروهاي ائتلاف ضد صدام، آنقدر وجدان دارند و به اصول و پرنسيپ هائي پايبندند كه حتي به قيمت طولانيتر شدن جنگ و احتمالاً تحمل تلفات و هزينه هاي انساني و مادي بيشتر حاضر نيستند ابعاد جنگ را به گونه اي گسترش دهند كه غير نظاميان عراقي آسيب ببينند. در چهار روز اوليه جنگ عليرغم سنگيني بار بمبارانها و حملات موشكي، تعداد تلفات از كشته و مجروح بيش از دويست و سيصد تن نبوده است. در بمباران سنگين بغداد بنا به ادعاي محمد سعيد الصحاف وزير اطلاع رساني رژيم صدام، تنها سه تن كشته و در بين دويست مجروح نيز دو سوم آنها، جراحات سطحي برداشته اند و سرپائي معالجه آنها انجام شده است … فكرش را بكنيد كه ميزان تلفات در عمليات والفجر يك و دو بين ايران و عراق پانزده هزار كشته و سي هزار مجروح بود. يك موشك صدام كه در غرب تهران به يك ساختمان مسكوني اصابت كرد، باعث قتل 94 كودك و پير و جوان شد. اين قربانيان در مراسم جشن تولد فرزند يكي از ساكنان مجتمع شركت كرده بودند. بله جنگ هميشه يك فاجعه است، اما از اين فاجعه تلختر سرنوشت مردم عراق است كه سه دهه است رنگ آسايش و آرامش و شادي و امنيت را نديده اند. آرزو ميكنم جنگ با سرنگوني رژيم عراق هرچه زودتر پايان گيرد. نوشته شده در ساعت 10:12 PM توسط Arman
Comments:
Post a Comment
|