Sunday, March 23, 2003

٭
دلم با جنگ است و سرم با صلح. شايد چون ايرانيم و از همان سال اول دبستان تا سوم راهنمايی مزه‌ی جنگ را چشيده‌ام. آن شب شهريور که هفت ساله بودم و تصاودفا خانه‌ی عمه‌ام بوديم و آزير کشيد و مجبور شديم برويم در پارکينگ تاريک آنها پناه بگيريم؛ تا بعدتر که در خانه‌ی آن زمان‌هايمان در خيابان وارسته، کوچه‌ی مسيح، پلاک ۲۲ بوديم و وقت بمباران‌ها می‌رفتيم زير راه پله‌های آن خانه‌ی قديمی؛ تا چند سال بعد که در خانه‌ی جديدترمان در همان دور و بر اولين بار صدای عجيبی را شنيديم که بعدا فهميديم موشک بوده است و عراق توانسته به لطف آمريکا موشک‌های دوربردش را به تهران هم برساند؛ تا آن روز عجيب که رفته بوديم مدرسه که جزوه‌های مربوط به تعطيلات اجباری ناشی از جنگمان را بگيریم و من جلوی دفتر، رو به حياط، به چشم خود ديدم روی آن آسمان آبی قشنگ يک نقطه‌ی نارنجی با دم دودی سفيد را که در آسمان يکدفعه سه قسمت شد و هر کدامش به سمتی رفت؛ همه را به ياد دارم.

۸ سال صدای آن مرد بی‌رحم با صدای بم و ترسناکش که می‌گفت «توجه، توجه، علامتی که هم‌اکنون می‌شنويد...»، ۸ سال شيشه‌های زشت با آن چسب کاغذی‌های ضربدری، ۸ سال کوچه و خيابان پر از کيسه شنی، ۸ سال آجيل و آب‌نبات و لباس و کمپوت جمع کردن برای جبهه، ۸ سال شعار مرگ بر صدام يزيد کافر در صف، و.. اينها را هرگز فراموش نمی‌کنم و شايد برای همين است که دلم با سقوط صدام است، حالا به دست آمريکا يا هر کس ديگر. مهم سقوط اين حکومت است.

اما سرم اهل منطق است و منطق می‌گويد که جنگ که هيچ، اصلا وجود نهادی اجتماعی به نام ارتش که کارکردش کشتن و خراب کردن است به بهانه‌ی دفاع/برقراری نظ يا /هر چيز ديگر احمقانه است. منطق می‌گويد که سقوط صدام درست، ولی به وسيله‌ی زور نامشروع نه. ولی دلم می‌گويد که چرا بايد مخالف از بين رفتن مردی سبيلوی احمق و هميشه موسياهی باشيم که هشت سال تمام نوجوانی ما را و تمام جوانی ديگران را و تمام سرمايه‌های مالی و انسانی ايران را نابود کرد؟ دوباره سرم می‌گويد پس تکليف غيرنظاميانی که در حمله‌ی آمريکا کشته می‌شوند چی؟ جوابی منطقی برای اين سوال ندارم. ولی ته دلم آن است که چاره‌ای نيست، عوضش همه از دست اين جانورهای وحشی خلاص می‌شويم.

فقط خدا کند آمريکايی‌های بخاطر حفظ ظاهر هم که شده بدتر از صدام را در منطقه توليد نکنند و اين هم آخرين بارشان باشد که بدون حمايت سازمان ملل از اين کار می‌کنند.

حسين درخشان




........................................................................................

Comments: Post a Comment

Home