Tuesday, February 11, 2003

٭
اول از همه از اینجا شروع میکنم... این رو دوستی نوشته بود و من کلی باهاش حال کردم.... دمش گرم... به امید تعبیر هر چه زودتر این خواب...

خواب آشفته
ديشب به خواب ديدم كه گروهي از افسران جوان در ايران دست به كودتا زده در همان ساعات اوليه ي عمليات خود تمامي حوزه هاي علميه در قم و مشهد و اصفهان و چند شهر ديگر را با خاك يكسان كرده اند. طي بيانيه اي اعلام شد كه همگي علماي اعلام و آيات عظام و مراجع تقليد را كشته اند. رئيس دولت نظامي كه آدم معتدلي بنظرمي رسيد در نخستين سخنراني خود كه از تلويزيون پخش شد اظهار داشت كه در درون شوراي افسران كودتاچي اختلاف وجود داشته و عده اي از افسران اصرار داشته اند كه به زن و بچه ي علما هم ابقا نشود اما او از اين امر جلوگيري كرده و بمنظور رعايت مباني حقوق بشر تنها به كشتن خود علما رضايت داده است. ستاد فرماندهي سپاه پاسداران را بگونه اي بمباران كرده بودندكه آدم وقتي در تلويزيون مي ديد فكر مي كرد آنجا را ذوب كرده اند. شايع بود كه در نظر دارندمدرسه ي فيضيه را به باغ وحش پر جاذبه اي تبديل كرده براي تغذيه ي ساكنانش از خارج يونجه واردكنند.
خيلي دلم مي خواست بدانم بر سر منتظري چه آمده كه سخنگوي دولت جديد در بيانيه اي اعلام كرد كه به ايشان اخطار شده از هر گونه دخالت در كار دولت خودداري ورزند و از اين پس ازصدور فتاوي فقهي در مورد مسائل سياسي كشورخودداري كرده اصل جدائي دين از دولت را رعايت كنند. گفته مي شد كه ايشان هم اين فرمان را پذيرفته و ضمن تعويض لباس، پشتيباني خود را از دولت جديد اعلام داشته است. سخنگوي دولت جديد در مورد خاتمي گفت كه او را نزد امام موسي صدر فرستاده اند و چون هيچكس نمي دانست امام موسي صدر كجاست جملگي بر اين باور بودند كه او را هم سر به نيست كرده اند.
درنخستين ليست كشته شدگان اسامي هاشمي رفسنجاني، علي خامنه اي، خلخالي، موسوي اردبيلي، موسوي تبريزي، جنتي، امامي كاشاني، محمد يزدي محمدي گيلاني ،مصباح يزدي، مهدوي كني، سردار ذوالقدر، سردار رحيم صفوي، محسن رضائي،محسني اژه اي، نيازي، حسين شريعتمداري، نوري همداني، مكارم شيرازي،عبدالكريم سروش و 72 آخوندو شبه آخوند ديگر درج شده بود. گفته مي شد كه حبيب اله عسكراولادي خود را در مرز پاكستان به زير شكم گاوي بسته، همراه گله قصد فرارداشته كه گويا بدست نيروهاي آمريكائي مي افتد و آن ها او را جزو اعضاء القاعده پنداشته دستگيرش كرده به كوبا فرستاده بودند.
از همه خنده دارتر سرنوشت ملا حسني بود كه مردم او را گرفته عمامه و عبائي سرخ رنگ بر سر و تنش كرده بودند و سپس او را وارونه بر الاغي كه به او هم لباسي سرخ رنگ پوشانده بودند نشانده دورشهرمي گرداندند. ملاحسني تنها آخوندي بود كه از طرف دولت نظامي موظف شدكماكان به منظور تفريح مردم به برگزاري نماز جمعه ادامه دهد امابه او ابلاغ شد كه حق ندارد كوچكترين تغييري در شكل، محتواو لحن خطبه ها بدهد در غير اينصورت دهانش را خواهند دوخت.
از همان لحظات نخست انجام كودتا ميليون ها نفر در سراسر كشور به پشتيباني از دولت نظامي به خيابان ها ريختند. سيل جمعيت در ابعادي بود كه همه ي خبرگزاري هاي داخلي و خارجي شگفت زده شده بودند. بسياري بر مرگ عزيزانشان كه طي اين سالها بويژه در جريان جنگ جان باخته بودندمي گريستند. گروهي بر عمر برباد رفته ي 24 ساله افسوس مي خوردند اماخوشحالي خود را هم پنهان نمي كردند كه سرانجام بساط آخوند بازي يكبار و شايد براي هميشه از ايران برچيده مي شد.
آخوندي در حوالي بازارگويا ملتفت تغيير وضعيت نشده بودو يك مشت ارازل و اوباش را دور خود جمع كرده بود و بخيال خودش دسته راه انداخته بود. شعار مي دادند كه واي اگر خامنه اي حكم جهادم دهد . نيم ساعتي نكشيده بود كه بدستور دولت دسته ي حاج آقا را به توپ بستند و حتا يك نفرشان جان سالم به در نبرد. چند نفر حاجي بازار كه از قراري كه مي گفتنددر دوران جنگ ايران و عراق ثروت هنگفتي به جيب زده بودند بين مردم پول پخش مي كردند كه بايد با اين نظامي ها كه به اولاد پيغمبر هم رحم نمي كنند در افتاد، نمي دانم چطور تر و فرز خبر به گوش مقامات رسيد و سردسته هاي آنان را دستگير كردند ابتدا به آن ها پوزه بند زده سپس با تانك از رويشان گذشتند.
دولت نظامي رسماً اعلام كرد كه ارتش تا زماني كه حتا يك آخوند هم در ايران وجود داشته باشد از قدرت كنار نخواهد رفت.ضمناً يادآورشداين دولت براي كمك به كساني سر كار آمده كه آرزوي شهادت داشته باشندو كار آنان را تسهيل مي كند. جاي شما خالي كه ببينيد چطور در عرض يكي دو روز در سراسر كشور، آخوند حكم كيميا پيدا كرده بود. تو گوئي اصلاًاز ازل چنين قومي بدنيا نيامده بود. يكي مي گفت اكنون ديگر بايد از خارج آخوند وارد كنيم. چنان بسرعت لباس هاي خود را عوض كردندكه آدم شاخ در مي آورد.آخوندي در مازندران به محض اينكه فهميده بود هوا پس است تر و فرز عباو عمامه را برداشته لباس مايكل جكسون به تن كرده بود و آنطور كه در تلويزيون نشان مي دادند در يكي از شهرهاي قروين براي مردم نمايش مي داد. آنچنان تن و بدنش راآن هم درقزوين تكان مي داد كه ازقراري كه مي گفتند خود مايكل جكسون به ايران آمده كتفش را بوسيده و به او گفته ايوالله مرشد!.
دولت آمريكا نخستين دولتي بود كه رژيم جديد را به رسميت شناخت و اروپاهم پس ازچند روزي من و من سرانجام چون ديده بود سنبه پر زور است كوتاه آمده دولت جديد را برسميت شناخت.
دولت نظامي در دومين اطلاعيه ي خود اعلام داشت كه پس از پاك سازي كشور از آخوندها مجازات اعدام لغو مي شود و هر كس از آن پس از مجازات اعدام هواداري كند بلافاصله اعدام خواهد شد. راستش من تا حالا دولت نظامي به اين شكل نديده بودم. در همان اطلاعيه ي دوم آمده بودكه برابري حقوق زن و مرد از جمله ي اصول اوليه ي نظام كنوني است و اگر كسي كوچكترين مطلبي برزبان آورد كه ناقض اين برابري بشمار آيد، آخوند محسوب شده با او معامله ي آخوند خواهد شد. دولت اعلام داشت كه حدوداً پس از دو ماه و در پي سركوب نسل آخوند فعاليت كليه ي احزاب و گروه هاي سياسي آزاد خواهد بود و دولت نظامي در هيچ امري غير از مسائل مرتبط با آخوندها دخالت نخواهد كرد.
گوشه ي خيابان چشمم به پيرزني افتاد كه زار زار گريه مي كرد. خيلي دلم برايش سوخت . جلو رفتم و پرسيدم مادر چرا گريه مي كني؟ گفت والله ما24 سال است عادت كرده بوديم دستكم يكبار در هفته گريه كنيم ، حالا بنظر مي رسد با اين وضعيت ديگر جائي براي گريه نباشد، گفتم تا مي توانم گريه كنم مبادا فرصت از دست برود. ديدم آدم با حالي است . او را به حال خود گذاشتم و رفتم.
اما بشنويد از احزاب و گروه هاي سياسي كه پشت سر هم اعلاميه مي دادند و مردم را نسبت به استقرار فاشيسم هشدار مي دادند ولي گوش كسي به اين حرف ها بدهكار نبود و با يكي دو نفر از مردم كه صحبت كردم نظرشان اين بود كه اين ها فاشيسم را در كتاب ها خوانده اند و حالي شان نيست كه بر ما در اين 24 سال چه گذشته.
درست يادم نيست ولي فكرمي كنم روز پنجم يا ششم كودتا بود كه ميتينگ عظيمي در ميدان آزادي سابق در پشتيباني از رژيم نظامي بر پا شده بود. با عجله خود را به آنجا رساندم. جاي سوزن انداختن نبود. سخنرانان فراواني سخن گفتند وهر كدام گوشه اي از آنچه را كه بر مردم در اين بيست و چهار سال رفته بودباز گو كردند. دست آخر يكي از اساتيد دانشگاه رشته ي سخن را به دست گرفت و شعري خواند كه مي گفت تحت تاثير ولتر شاعر فرانسوي سروده. مي گفت ولتر هم با همين گونه جانوران منتها از نوع مسيحي آ ن سروكار داشته و فغانش به هوا بوده. آنقدر از اين شعر خوشم آمد كه بعد از سخنراني استاد را يافته شعر را از او گرفتم. شعر چنين بود:
يك آخوندي را شبي ماري گزيد ------------ آن آخوند از جاي خود يك متر پريد
غلت زد در بسترش از زور درد------------ همسرش حيران كه چون شد كار مرد
مار زهر آگين از اين جان درنبرد---------- يك دو چرخي زد همان دم جانسپرد
روز بعد اما آخوند ماركش ------------- روي منبر روضه مي خواندوچه خوش
بعد منبر قيمه بود و مرغ و آش --------- مار بدبخت توي كوچه آ‎ش و لاش
اين شگفتي كس كجا جائي شنيد --------- زين دو ملعون مار بود كو ور پريد
اين حكايت بهر آن كردم سرود --------- از آخوند و طينتش آنسان كه بود
تا بداند مسلم و گبرو يهود ---------- كاندرين صندوق بجز لعنت نبود
آنقدر از اين شعرخوشم آمد كه از شدت خوشحالي از خواب پريدم و ديدم كه نيم ساعتي هم از وقت معمول روزانه گذشته و بايد عجله كنم تاقطارم را از دست ندهم.
ا.س
کپی از سایت http://news.gooya.com






........................................................................................

Comments: Post a Comment

Home